مات و فاتلغتنامه دهخدامات و فات . [ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمرکب ) (مأخوذ از دو فعل ماضی عربی ) مرگ و نیستی .- مات و فات گفتن یا قائل به مات و فات بودن ؛ یعنی منکر معاد بودن و منکربع
فاتلغتنامه دهخدافات . (اِ)سرنوشت . تقدیر. || مرگ : فات یافتن ؛ مردن .(ناظم الاطباء). || (ع اِ) نام گیاهی یا دارویی . (اقرب الموارد).
مات و فاتلغتنامه دهخدامات و فات . [ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمرکب ) (مأخوذ از دو فعل ماضی عربی ) مرگ و نیستی .- مات و فات گفتن یا قائل به مات و فات بودن ؛ یعنی منکر معاد بودن و منکربع
ماتلغتنامه دهخدامات . (از ع ، اِمص ) (مأخوذ از فعل ماضی عربی از مصدر موت ) مردن . رجوع به موت شود.- مات و فات . رجوع به این ترکیب در جای خود شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن علی بن قدامه . مکنی به ابوالمعالی ، قاضی انبار. یکی از علماء معروف در ادب : او راست : کتاب فی علم القوافی . کتاب فی النحو. و فات وی ب
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن الاسلت ، عامربن جشم بن وائل بن زیدبن قیس بن عامربن مرةبن مالک بن الاوس الاوسی . مکنی به ابوقیس ، در نام او اختلاف است و او را حارث وصیف
کرسیلغتنامه دهخداکرسی . [ ک ُ ] (ع اِ) تخت کوچک . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )(یادداشت مؤلف ). || تخت . عرش . سریر. اورنگ . (ناظم الاطباء). گاه . (مهذب الاسماء) : ه