فاترلغتنامه دهخدافاتر. [ ت ِ ] (ع ص ) سست . زبون . ناتوان . || آب فاتر؛ آب نیمگرم . || خاطر فاتر؛ هوش کند و کم ادراک . (ناظم الاطباء). || طَرْف فاتر؛ چشمی که حدت نظر نداشته باشد
فاطرلغتنامه دهخدافاطر. [ طِ ] (ع ص ) آفریننده . خالق . (زمخشری ). || آغازکننده در کار. (ناظم الاطباء). || (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . نوآفریننده . (مهذب الاسماء).- فاطرال
فاطرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آفریننده.۲. از نامهای خداوند.۳. (اسم) سیوپنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۵ آیه.
فاطرفرهنگ نامها(تلفظ: fāter) (عربی) (در قدیم) آفریننده ، خالق ؛ از صفات و نامهای خداوند ؛ سورهی سی و پنجم قرآن کریم دارای چهل و پنج آیه .
فاتر شدنلغتنامه دهخدافاتر شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برآمدن . بالا آمدن . صعود کردن . (ناظم الاطباء).
فاترسینلغتنامه دهخدافاترسین . [ ت َ ] (معرب ، اِ) اسپندان ، و آن تخمی است بغایت ریزه که آن را خردل میگویند. (برهان ). || سپندِ سوختن ، و آن تخمی باشد که بجهت دفع چشم زخم بر آتش ریز
فاتر شدنلغتنامه دهخدافاتر شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برآمدن . بالا آمدن . صعود کردن . (ناظم الاطباء).