فابسلغتنامه دهخدافابس . [ ب ِ ] (لاتینی ،اِ) فاباس . فابش . باقلا. (ناظم الاطباء). از لاتینی فابس . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). باقلی . || زاج . (فهرست مخزن الادویه ).
فابستینلغتنامه دهخدافابستین . [ ب َ ] (اِخ ) یاقوت گوید: آن را به خط یکی از فضلا دیدم که چنین نوشته بود، و میگفت : اسم جایی است . (از معجم البلدان ).
فاراسیانلغتنامه دهخدافاراسیان . (اِخ ) کنت کورث مورخ معروف نام مردمی را که در ورای گنگ در هندوستان سکنی داشتند، چنین آورده است و گوید: پادشاه آنهاکه معاصر اسکندر بود اگرامس نام داشت
فابسلغتنامه دهخدافابس . [ ب ِ ] (لاتینی ،اِ) فاباس . فابش . باقلا. (ناظم الاطباء). از لاتینی فابس . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). باقلی . || زاج . (فهرست مخزن الادویه ).
فابستینلغتنامه دهخدافابستین . [ ب َ ] (اِخ ) یاقوت گوید: آن را به خط یکی از فضلا دیدم که چنین نوشته بود، و میگفت : اسم جایی است . (از معجم البلدان ).