فائقهفرهنگ نامها(تلفظ: fā’eqe) (عربی) (مؤنث فائق) عالی ، برتر ؛ زنی که از حیث جمال بر همگان برتری داشته باشد .
فائقةلغتنامه دهخدافائقة. [ ءِ ق َ ] (ع ص )مؤنث فائق . زنی که فائق باشد. رجوع به فائق شود.- فائقةالجمال ؛ آنکه در خوبی و زیبایی سر است .
فایقهفرهنگ انتشارات معین(یِ قِ) [ ع . فائقه ] (اِفا.) مؤنث فائق ، زنی که از حیث جمال بر همگان برتری داشته باشد. ؛ احترامات ~ احترامات عالیه .
فائدةدیکشنری عربی به فارسیفايده , صرفه , سود , برتري , بهتري , مزيت , تفوق , مزيت دادن , سودمند بودن , مفيد بودن , بدرد خوردن , داراي ارزش بودن , در دسترس واقع شدن , فايده بخشيدن , استفا
فائقةلغتنامه دهخدافائقة. [ ءِ ق َ ] (ع ص )مؤنث فائق . زنی که فائق باشد. رجوع به فائق شود.- فائقةالجمال ؛ آنکه در خوبی و زیبایی سر است .
احتراماتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ت فائقه، عملمؤدبانه، استقبال رسمی، گارداحترام، سان، سان دیدن، تعظیم، کرنش، تاج گل، برپا، آش پیش پا، آش پشت پا، مصافحه، ابراز احساسات، سخنرانی اس
فایقهفرهنگ انتشارات معین(یِ قِ) [ ع . فائقه ] (اِفا.) مؤنث فائق ، زنی که از حیث جمال بر همگان برتری داشته باشد. ؛ احترامات ~ احترامات عالیه .
احتراما ًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات احتراما ً، همراه بااحترام,بااحترام، بااحترامات فائقه، باتقدیم احترام ارادتمند دودستی، بهنشانۀ احترام
ابوعلیلغتنامه دهخداابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) جعفربن علی بن احمدبن حمدان اندلسی . امیر زاب از اعمال افریقیه . شهر مسیله را او پی افکنده است و ابوالقاسم محمدبن هانی اندلسی را دربار