غیژیدنلغتنامه دهخداغیژیدن . [ دَ ] (مص ) (از: غیژ + یدن ، پسوند مصدری ) بمعنی خیزیدن است . (از فرهنگ جهانگیری ). بمعنی خیزیدن است یعنی لغزیدن و به چهار دست و پا و زانو نشسته براه
واپس غیژیدنواژهنامه آزادواپَس غیژیدَن:غیژیدن بمعنای چهاردست و پا راه رفتن، اما واپس غیژیدن بمعنای از زیر کار در رفتن است
غیسیدنلغتنامه دهخداغیسیدن . [ دَ ] (مص ) غش کردن . ضعف کردن . افتادن و سست شدن . (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 187 ب ) (استینگاس ).
واپس غیژیدنواژهنامه آزادواپَس غیژیدَن:غیژیدن بمعنای چهاردست و پا راه رفتن، اما واپس غیژیدن بمعنای از زیر کار در رفتن است
لوکیدنلغتنامه دهخدالوکیدن . [ دَ ] (مص ) غیژیدن . کون خیزه کردن . درشت و ناهموار رفتن . (جهانگیری ). خزیدن . درشت و ناهموار به راه رفتن . با زانو و کف دست و نشسته به راه رفتن طفلا