غیرلغتنامه دهخداغیر. [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ غیرَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یکی از معانی آن دیه است ، چنانکه گویند: ان لم تقبلوا الغیر جدعنا انوفکم ؛ یعنی اگر دیه ها را نپذیر
غیرلغتنامه دهخداغیر. (اِ) جوششی باشد که در اعضا پهن شود و بشره را سرخ گرداند و آن را به عربی شَری ̍ خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ).
فانتزیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [عامیانه] غیر لازم و تجملی: لباس فانتزی.۲. [عامیانه] غیر جدی.۳. [عامیانه] بدیع و جالب؛ نوظهور.۴. (ادبی) نوعی داستان کوتاه تخیلی که در آن از جنبههای خندهدار
زایجهلغتنامه دهخدازایجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ) زایجه لوحه ٔ مربع یا دائره واری است که برای نشان دادن مواضع ستارگان در فلک ، ساخته میشود تا برای بدست آوردن حکم [ طالع ] مولد [ ولادت
خداشناسیلغتنامه دهخداخداشناسی . [ خ ُ ش ِ ] (حامص مرکب ) شناخت خدا.معرفةاﷲ. (یادداشت بخط مؤلف ). کنایه از تدین و دینداری . دانش خداشناسی : دانش خداشناسی در معنی حقیقی خود، شامل قسم
انداملغتنامه دهخدااندام . [ اَ ] (اِ) بدن . (برهان قاطع) (سروری ) (هفت قلزم ). بدن و تن . (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). بمجاز تمام بدن بلکه مطلق جسم را گویند لهذا اندام گل ، اندام
عرفانلغتنامه دهخداعرفان . [ ع ِ ] (ع مص ) شناختن و دانستن بعد از نادانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شناختن . (زوزنی ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). شناختن . بازشناختن . معرفت .