غیریلغتنامه دهخداغیری . [ ] (اِ) مسطحی چهارضلعی که یک ضلع آن بقدر واحد از ضلع مجاور بزرگتر باشد. بیرونی در التفهیم (ص 35) گوید: عدد مسطح آن است که از دو عدد بجای آید که یکی چند
غیریلغتنامه دهخداغیری . [ غ َ ] (ص نسبی ، اِ) اجنبی . بیگانه . (از ناظم الاطباء) دیگری . شخص دیگر : از خود و غیری چنان فارغ شدم کز فارغی خط بخاقانی و خاقان درکشم هر صبحدم . خاقا
غیریلغتنامه دهخداغیری . [ غ َ را ] (ع ص ) زن رشکن . (از مهذب الاسماء). مؤنث غَیران . ج ، غَیاری ̍. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). زنی که بر شوهر خود رشک برد. زن غ
غیریلغتنامه دهخداغیری . [ غ ِ ی َ ] (اِخ ) مغیرةبن اخنس بن شریق ثقفی . صحابی است و شاعر است زبیربن العوام را هجو کردو در یوم الدار با عثمان بن عفان کشته شد. (از الاعلام زرکلی چ
قیریلغتنامه دهخداقیری . (اِخ ) چشمه ٔ قیری از ناحیه ٔ حومه ٔ بهبهان بلوک کوه کیلویه از نزدیکی قریه ٔ کیکاوس برخاسته . چندین سنگ آب دارد. سالی چندین خروار قیر از پایین این چشمه د
غیری کرمانیلغتنامه دهخداغیری کرمانی . [ غ َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) از متأخران اهل عرفان و از ترکان کرمان بود. تقی الدین اوحدی کازرونی صاحب تذکره ٔ عرفان نویسد: او را ملاقات کردم متتبع احوال
غیریتلغتنامه دهخداغیریت . [ غ َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) بینونت و دوتایی . تغییر. غیر بودن . تغایر. دیگرگون بودن . بیگانگی . || نامعلومی و عدم تحقق . (ناظم الاطباء). رجوع به
غیری کرمانیلغتنامه دهخداغیری کرمانی . [ غ َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) از متأخران اهل عرفان و از ترکان کرمان بود. تقی الدین اوحدی کازرونی صاحب تذکره ٔ عرفان نویسد: او را ملاقات کردم متتبع احوال
غیریتلغتنامه دهخداغیریت . [ غ َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) بینونت و دوتایی . تغییر. غیر بودن . تغایر. دیگرگون بودن . بیگانگی . || نامعلومی و عدم تحقق . (ناظم الاطباء). رجوع به
زبریrough casting surface, roughnessواژههای مصوب فرهنگستانغیریکنواختی سطح قطعۀ ریختگی به علت نفوذ مذاب در ماسه
سیلرُفتproluviumواژههای مصوب فرهنگستانرسوبی غیریکنواخت که براثر شستوشوی مواد خردشده با سیلاب، در پای دامنهها انباشته میشود