الخلغتنامه دهخداالخ . [ اِ ل َ ] (علامت اختصاری ) تا آخر. الی آخر. رمزی است از الی آخر. مختصر الی آخره . غیره و غیرذلک . (آنندراج ). دزی گوید: در خواندن آنرا الی آخره میخوانند
لبیدلغتنامه دهخدالبید. [ ل َ ] (اِخ ) ابن عطاردبن حاجب التمیمی . تقدم ذکر ابیه قال ابن عبدالبرّکان احدالوفد القادمین علی رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم من بنی تمیم و احد وجوههم
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن القاسم بن احمدبن خدیو الاخسیکثی ، مکنی به ابورشاد و ملقب بذوالفضائل ، از مردم اخسیکت و آن شهریست بفرغانه و آن را با تاء و ثاء
اغراملغتنامه دهخدااغرام . [ اِ ] (ع مص ) تاوان زده و وام دار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تاوان زده کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیه