غیابیلغتنامه دهخداغیابی . (ص نسبی ) مقابل حضوری . منسوب به غیاب . آنچه در غیاب کسی گویند یا کنند. رجوع به غِیاب شود.- حکم غیابی ؛ (اصطلاح حقوق ) حکمی است که درباره ٔ یکی از اصحا
غیابیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بدون حضور فرد موردنظر: حکم غیابی.۲. (قید) در غیبت فرد مورد نظر: غیابی طلاق گرفت.
حضوریلغتنامه دهخداحضوری . [ ح ُ ] (ص نسبی ) مقابل غیابی .- تلگراف حضوری ؛ که مخاطِب و مخاطَب هر دو در تلگرافخانه باشند.- طبخ حضوری ؛ نوعی تفنن شکمخوارگان از شاهان و اعیان رجال ک
واخواهیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاعتراض نسبت به حکمی که در مورد فرد غایب در دادرسی صادر شده؛ اعتراض نسبت به حکم غیابی.