غُصَّةٍفرهنگ واژگان قرآنتردد لقمه در حلق به طوري که خورنده نتواند به راحتي آن را فرو ببرد (عبارت "طَعَاماً ذَا غُصَّةٍ " يعني غذايي گلوگير)
yieldدیکشنری انگلیسی به فارسیبازده، محصول، حاصل، سودمندی، ثمر دادن، واگذار کردن، ارزانی داشتن، تسلیم کردن یا شدن
غصهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. حزن؛ اندوه.۲. [قدیمی] آنچه در گلوگیر گیر کند. غصه خوردن: (مصدر لازم) غم و اندوه را در دل نگهداشتن؛ غم خوردن. غصه داشتن: (مصدر لازم) = غصه خوردن غصه دادن: (م