غربتیلغتنامه دهخداغربتی . [ غ ُ ب َ ] (ص نسبی ، اِ) کولی . غربال بند. لولی . قرشمال . توشمال . لولی . زط. قره چی (یا غره چی ). چینگانه . رجوع به لولی شود. || در تداول مردم شیراز،
غربتیفرهنگ انتشارات معین( ~ .) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به غربت . 2 - کولی ، قرشمال . 3 - بیگانه ، اجنبی . ؛ ~بازی درآوردن فریاد و جنجال بی اندازه کردن .
غربتیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [عامیانه] کولی؛ لولی؛ غرشمار.۲. = غریب۳. [عامیانه، مجاز] آنکه نسبت به قوانین اجتماعی بیاعتناست.
غربتی لاهوریلغتنامه دهخداغربتی لاهوری . [ غ ُ ب َ ی ِ ] (اِخ ) نام شریفش ابوالمعالی ، از نواحی شهر مذکور (لاهور) بود و در آنجا به ذوق و حال شهرت داشت و عاشقی دردمند و سالکی پایه بلندبود
غربتیلغتنامه دهخداغربتی . [ غ ُ ب َ ] (ص نسبی ، اِ) کولی . غربال بند. لولی . قرشمال . توشمال . لولی . زط. قره چی (یا غره چی ). چینگانه . رجوع به لولی شود. || در تداول مردم شیراز،