مقعرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل مقعر، کاو، گود، فرورفته، تورفته غر توخالی، پوک، پوچ، میانتهی متخلخل، اسفنجی، سوراخدار غارمانند، مثلچاه ویل فاصلهدار
مؤلفةلغتنامه دهخدامؤلفة. [ م ُ ءَل ْ ل َ ف َ ] (ع ص ) تأنیث مؤلف . ج ، مؤلفات . کتاب و رساله ٔ نوشته شده . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به مؤلف شود. || (اصطلاح پزشکی ) مقابل مف
زکوةلغتنامه دهخدازکوة. [ زَ کات ْ ] (ع اِ) خلاصه ٔ چیزی و پاره ای از مال که جهت تطهیر و پاکیزگی و نما و برکت از مال خارج کنند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). در رسم الخط، الف