غوک چوبلغتنامه دهخداغوک چوب . (اِ مرکب ) دو چوب باشد که کودکان بدان بازی کنند، یکی به مقدار یک وجب ، و دیگری دراز به مقابل یک گز، و آن را در بعضی ولایات دسته چلک و چالیک نیز گویند.
غوک چوب باختنلغتنامه دهخداغوک چوب باختن . [ ت َ] (مص مرکب ) الک دولک بازی کردن : قَلْو؛ غوک چوب باختن . (منتهی الارب ). رجوع به الک دولک و غوک چوب شود.
غوک چوب زدنلغتنامه دهخداغوک چوب زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) الک دولک بازی کردن : اِترار؛ غوک چوب زدن کودک . (منتهی الارب ). رجوع به غوک چوب و الک دولک شود.
غوک چوب باختنلغتنامه دهخداغوک چوب باختن . [ ت َ] (مص مرکب ) الک دولک بازی کردن : قَلْو؛ غوک چوب باختن . (منتهی الارب ). رجوع به الک دولک و غوک چوب شود.
غوک چوب زدنلغتنامه دهخداغوک چوب زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) الک دولک بازی کردن : اِترار؛ غوک چوب زدن کودک . (منتهی الارب ). رجوع به غوک چوب و الک دولک شود.
مقلاءلغتنامه دهخدامقلاء. [ م ِ ] (ع اِ) غوک چوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دو چوب که کودکان با آنها بازی کنند. مقلی [ م َ لا ] . (از اقرب الموارد). الک دولک . قَ
غوکلغتنامه دهخداغوک . (اِ) جانوری است که در آب و زمین نمناک میماند، بعربی ضِفدِع (ضَفدَع ) گویند. (آنندراج ). حیوان کوچکی ذوالحیاتین که وزغ و چغر وچغز نیز گویند و به ترکی قرباغ
قلولغتنامه دهخداقلو. [ ق َل ْوْ ] (ع مص ) غوک چوب باختن است . (منتهی الارب ): قلا القُلَةَ و بها قلواً؛ غوک چوب باخت . (منتهی الارب ). به دودله بازی کردن . (تاج المصادر بیهقی )