غوطلغتنامه دهخداغوط. [ غ َ ] (ع مص ) کندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غوط حفره ؛ کندن آن . (از اقرب الموارد). || درآمدن چیزی در چیزی . (منتهی الارب ). داخل شدن . فرورفتن .یقال
قوتلغتنامه دهخداقوت . (ع مص ) رجوع به قَوت و قیاتة شود. || (اِ) خوراک . غذا. || خورش به اندازه ٔ قوام بدن انسان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) . روزی . (ترتیب عادل ) (ترجما
غوطةلغتنامه دهخداغوطة. [ غ َ طَ ] (ع اِ) زمین پست هموار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زمین پست و گودال . وهدة. || اسم مرت از غَوط است . (از اقرب الموارد). رجوع به غَوط در معنای مص
غوطیلغتنامه دهخداغوطی . [ غ ُ ] (ص نسبی ) منسوب به غوط (اِخ ). رجوع به غوط و غوت و گُت شود.- الفبای غوطی . رجوع به گُت و گتی شود.- صنایع غوطی . رجوع به گُت و گتی شود.