غورواشهلغتنامه دهخداغورواشه . [ غورْ ش َ / ش ِ ] (اِ) بمعنی غرواشه که لیف شویمالان و جولاهگان باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). غرواش . غرواشه . (برهان قاطع). رجوع به غروا
غرواشهلغتنامه دهخداغرواشه . [ غ ُرْ / غ َرْش َ / ش ِ ] (اِ) لیف جولاهگان . (برهان قاطع). گیاهی است که جولاهان از او مالا (ماله ) کنند و دسته بندند و کفشگران نیز. (فرهنگ اسدی نخجوا
غرواشفرهنگ انتشارات معین(غَ یا غُ) (اِ.) 1 - لیف شوی مالان و جولاهگان و کفشدوزان و آن گیاهی است که مانند جاروب بندند و بدان آب و آهار و شوربا بر جامه ای که بافند پاشند. غرواس و غورواشی
غورگاهفرهنگ انتشارات معین(غَ وْ) [ ع - فا. ] (اِمر.) 1 - جای فرو رفتن آب ، محل غور. 2 - جای نهان شدن . 3 - منزل ، جایگاه .
غرواشفرهنگ انتشارات معین(غَ یا غُ) (اِ.) 1 - لیف شوی مالان و جولاهگان و کفشدوزان و آن گیاهی است که مانند جاروب بندند و بدان آب و آهار و شوربا بر جامه ای که بافند پاشند. غرواس و غورواشی
غرواشلغتنامه دهخداغرواش . [ غ َرْ / غ ُرْ ] (اِ) لیف شویمالان وجولاهگان و کفش دوزان باشد، و آن گیاهی است که آن را مانند جاروب بندند و بدان آب و آهار و شوربا بر جامه ای که میبافند
غرواشهلغتنامه دهخداغرواشه . [ غ ُرْ / غ َرْش َ / ش ِ ] (اِ) لیف جولاهگان . (برهان قاطع). گیاهی است که جولاهان از او مالا (ماله ) کنند و دسته بندند و کفشگران نیز. (فرهنگ اسدی نخجوا
پتارهلغتنامه دهخداپتاره . [ پ َ رَ / رِ ] (اِ) غرواش . غرواشه . (رشیدی ). غراوشه . (برهان ). سمر. دست افزاری چون جاروب که جولاهان بدان آب بر جامه ای که بافند پاشند.
سبطلغتنامه دهخداسبط. [ س َ ب َ ] (ع ص ) تر و تازه از گیاه نصی و نبات آن مانند نبات ارزن و آن نیکو مرعا است و از بیخ آن غرواشه ٔ بافندگان سازند. سَبَطة یکی . (منتهی الارب ). ||