غورفرهنگ انتشارات معین(غُ یا غَ وْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) فرو شدن ، فرو رفتن . 2 - دقت کردن در کاری ، تفکر و تأمل کردن . 3 - (اِمص .) گودی ، فرورفتگی . 4 - قعر هر چیز. 5 - دقت ، تأمل
غورگویش گنابادی شهر باستانی غور که خرابه های آن در ده کیلومتری گناباد واقع است و این شهر هم در زیر خاک مدفون میباشد.دلیل نابودی این شهر در دست نیست ولی احتمال آن میرود که در یک
قورلغتنامه دهخداقور. [ ق َ وَ ] (ع مص ) یک چشم شدن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) یک چشمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قورلغتنامه دهخداقور. (اِ) بر وزن مور، پنبه را گویند و به عربی قطن خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به قَور شود. || بمعنی خصیه هم آمده است . (برهان ) (ناظم الاطباء). ظاهراً
غور کردنفرهنگ انتشارات معین(غَ یا غُ وْ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) در عمق مطلبی دقت کردن ، به دقت رسیدگی کردن .
غور اردنلغتنامه دهخداغور اردن . [ غ َ رِ اُ دُن ن ] (اِخ ) یا غورالاردن . رجوع به غور (جایی میان قدس و حوران )، نخبة الدهر دمشقی و معجم البلدان شود.
غور تهامةلغتنامه دهخداغور تهامة. [ غ َ رِ ت ِ م َ ] (اِخ ) رجوع به غَور (زمین نشیب جانب مغرب از تهامة) شود.
غور شدنلغتنامه دهخداغور شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مبتلی به فتق شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به غُر شود.
غور فلسطینلغتنامه دهخداغور فلسطین . [ غ َ رِ ف َ ل ِ / ف ِ ل َ ] (اِخ ) رجوع به غور (جایی پست زمین میان قدس و حوران ) شود.