غوبنلغتنامه دهخداغوبن . [ ب ِ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گوبن . شهری در آلمان . رجوع به گوبن و قاموس الاعلام ترکی شود.
غوبنکلغتنامه دهخداغوبنک . [ ب ِ ن َ ] (اِ) گیاهی است که گازران در شستن رخت بدل اشنان به کار برند و غُزنَک و غوشنه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). گیاهی است بدل
غوبنکلغتنامه دهخداغوبنک . [ ب ِ ن َ ] (اِ) گیاهی است که گازران در شستن رخت بدل اشنان به کار برند و غُزنَک و غوشنه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). گیاهی است بدل
غژنگلغتنامه دهخداغژنگ . [ غ ُ ن َ ] (اِ) به معنی غوبنک که گیاهی است بدل اشنان و بدان جامه شویند. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 189 ب ). غزنگ . رجوع به غوبنک و غزنگ شود.
غوشنهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نوعی قارچ یا سماروغ.۲. = غوبنک۳. گیاه خشک.۴. خوشۀ خشکیده؛ خوشه؛ خویشه.
غوشنهلغتنامه دهخداغوشنه . [ ش َ / ش ْ ن َ / ن ِ ] (اِ) گیاهی است که هم بخورند و هم دست شویند سیاه و سپیدفام . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). همان غوبنگ است اما در فرهنگ و نسخه ٔ وفائی گی
غوشهلغتنامه دهخداغوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) گیاهی است که در هنگام تری آن را نان خورش کنند و چون خشک شود دست شوی سازند و آن نوعی از کماة باشد و زنان آن را در حلوا کرده بپزند و بجه