غوانسلغتنامه دهخداغوانس . [ ] (اِخ ) یکی ازاطبای یونان قدیم است که در زمان فترت میان مینس و برمانیدس دو طبیب معروف از اطبای هشتگانه مشهور، زندگانی میکرده است . رجوع به عیون الانب
قوانسلغتنامه دهخداقوانس . [ ق َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ قَونَس . (ناظم الاطباء). رجوع به قونس شود. || اسم سنگدان است که برومی کیلان و به یونانی شعر سمعون نامند. (فهرست مخزن الادویه ). ر
قوانصلغتنامه دهخداقوانص . [ ق َ ن ِ ] (ع اِ) سنگدان . (فهرست مخزن الادویه ). ج ِ قانصة، بمعنی روده و اندرون مرغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ابن بیطار) (ناظم الاطباء). رجو
غوآستالهلغتنامه دهخداغوآستاله . [ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گوآستالا . رجوع به گوآستالا و قاموس الاعلام ترکی شود.
غوآنچسلغتنامه دهخداغوآنچس . [ چ ِ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گوآنچس . رجوع به گوآنچس و قاموس الاعلام ترکی شود.
غواسلغتنامه دهخداغواس . [ غ َ ](ع ص ) (یوم ...) روز که در آن شکست و هزیمت و خون واقع شود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). روزی که در آن هزیمت و تشلیح (لخت کردن ) باشد. (از اقرب ال
غواسقلغتنامه دهخداغواسق . [ غ َ س ِ ] (ع اِ) (اصطلاح فلسفه ٔ اشراق ) جهات فقری و ظلمانی انوار ناقص بالنسبة بنور کامل است ، آنچه باعث تکثر و تحدید انوار میگردد و مقدار و کمیت و هی
غوآستالهلغتنامه دهخداغوآستاله . [ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گوآستالا . رجوع به گوآستالا و قاموس الاعلام ترکی شود.
غوآنچسلغتنامه دهخداغوآنچس . [ چ ِ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گوآنچس . رجوع به گوآنچس و قاموس الاعلام ترکی شود.
غواسلغتنامه دهخداغواس . [ غ َ ](ع ص ) (یوم ...) روز که در آن شکست و هزیمت و خون واقع شود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). روزی که در آن هزیمت و تشلیح (لخت کردن ) باشد. (از اقرب ال