غهبلغتنامه دهخداغهب . [ غ َ هََ ] (ع مص ) غافل شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بیخبر شدن و فراموش کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غفلت از چیزی و فراموش کردن آن را. (از اقرب الموا
قحبلغتنامه دهخداقحب . [ ق َ ] (ع ص ) مرد کلان سال و سرفه زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) سرفه زده گردیدن مرد.(منتهی الارب ) (آنندراج ). قحاب . رجوع به قحاب شود.
قهبلغتنامه دهخداقهب . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) سپید که بر وی تیرگی باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کوه بزرگ . || شتر کلانسال . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). الجمل العظیم . (ا
قهبلغتنامه دهخداقهب . [ ق َ هََ ] (ع مص ) سپید به تیرگی مایل گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
غهبیلغتنامه دهخداغهبی . [ غ ِ هَِ ب ْبا ] (ع اِ) غِهِبّاء. اول جوانی . لغتی است در عِهِبّی ̍ بعین مهمله . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
غبارناکلغتنامه دهخداغبارناک .[ غ ُ ] (ص مرکب ) دارای غبار. غبارآلوده : افق غاصب ؛ افق غبارناک . (منتهی الارب ). کمه َالنهار؛ غبارناک گردید روز و فروپوشید گرد آفتاب آن را. (منتهی ال
غباریلغتنامه دهخداغباری . [ غ ُ ] (اِخ ) جیلانی . کماندار و غبارنویس است . ساز را هم بد میزند. این بیت ازوست :یارب که بود این که تغافل کنان گذشت کاین طرز آشنائی بیگانه ٔ من است .
غهبیلغتنامه دهخداغهبی . [ غ ِ هَِ ب ْبا ] (ع اِ) غِهِبّاء. اول جوانی . لغتی است در عِهِبّی ̍ بعین مهمله . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
غافل شدنلغتنامه دهخداغافل شدن . [ ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بی خبری . آگاهی نداشتن . ذهل . اغترار. تغافل . غفول . غفلت . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). غهب . تغهب . (ت
غبارناکلغتنامه دهخداغبارناک .[ غ ُ ] (ص مرکب ) دارای غبار. غبارآلوده : افق غاصب ؛ افق غبارناک . (منتهی الارب ). کمه َالنهار؛ غبارناک گردید روز و فروپوشید گرد آفتاب آن را. (منتهی ال
غباریلغتنامه دهخداغباری . [ غ ُ ] (اِخ ) جیلانی . کماندار و غبارنویس است . ساز را هم بد میزند. این بیت ازوست :یارب که بود این که تغافل کنان گذشت کاین طرز آشنائی بیگانه ٔ من است .