قحلغتنامه دهخداقح . [ ق ُح ح ] (ع ص ) خالص . ساده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): عربی قح ؛ مرد عربی محض . عبد قح ؛بنده و برده ٔ محض که پدر و مادر او هر دو بنده با
قهلغتنامه دهخداقه . [ ق َهَ هَ ] (ع اِ صوت ) حکایت آواز خنده . (اقرب الموارد). || (اِ) هو فی زَه ة و فی قَه ة؛ یعنی خوشرو و خندان است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (م
قهلغتنامه دهخداقه . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیاسر بخش قمصر شهرستان کاشان ، سکنه ٔ آن 250 تن . آب آن از چشمه و قنات . محصول آن غلات ،میوه جات و شغل اهالی آنجا قالی باف
غهبلغتنامه دهخداغهب . [ غ َ هََ ] (ع مص ) غافل شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بیخبر شدن و فراموش کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غفلت از چیزی و فراموش کردن آن را. (از اقرب الموا
غهبلغتنامه دهخداغهب . [ غ َ هََ ] (ع مص ) غافل شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بیخبر شدن و فراموش کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غفلت از چیزی و فراموش کردن آن را. (از اقرب الموا
غهبیلغتنامه دهخداغهبی . [ غ ِ هَِ ب ْبا ] (ع اِ) غِهِبّاء. اول جوانی . لغتی است در عِهِبّی ̍ بعین مهمله . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
غهقلغتنامه دهخداغهق . [ غ َ هَِ ] (ع ص ) شتر دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الطویل من الابل . (اقرب الموارد). با غَیهَق بمعنی شتر دراز و جز آن ، مقایسه شود.