غنی کشمیریلغتنامه دهخداغنی کشمیری . [ غ َ ی ِک َ ] (اِخ ) محمد طاهر. در تحصیل علوم سعی کرد. با وجود حداثت سن در کمال بی تعلقی بود. چشم بر زخارف دنیا نگشود، از این رو وی معنوی هم بود،
ندیم کشمیریلغتنامه دهخداندیم کشمیری . [ ن َ م ِ ک َ / ک ِ ] (اِخ ) از پارسی گویان هند است . در قرن یازدهم می زیسته و با غنی کشمیری مصاحب و با نصرآبادی مؤلف تذکره ٔ نصرآبادی معاصر بوده
فغانیلغتنامه دهخدافغانی . [ ف َ ] (اِخ ) کشمیری . معاصر نصرآبادی بوده و به هند سفری کرده است . (از الذریعه ج 9 ص 840). خوش طبیعت و سخن شناس است ، غنی کشمیری تعلیم از او دارد و از
روغنلغتنامه دهخداروغن . [ رَ / رُو غ َ ] (اِ) هر ماده ٔ دسم و چربی که در حرارت متعارفی میعان داشته باشد خواه حیوانی بود مانند روغن گوسپند و گاو وجز آن و یا نباتی مانند روغن بادا
ناخنلغتنامه دهخداناخن . [ خ ُ ] (اِ) ناخون . هندی باستان ، نخا (ناخن انسان ، ناخن حیوانات ). پهلوی ، ناخون . افغانی ، نوک . بلوچی ، ناخون . ناکون ، ناهون . کردی ، ناخنب [ کردی ا
رشتهلغتنامه دهخدارشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) ریسمان . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). ریسمان و حبل و رسن . (ناظم الاطباء). تار ابریشمی یا پنبه ای . (از