غنیمةلغتنامه دهخداغنیمة. [ غ ُ ن َ م َ ] (ع اِ مصغر) مصغر غَنَم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گوسفند کوچک .
غنیمةلغتنامه دهخداغنیمة. [ غ َ م َ ] (ع مص ) غنیمت گرفتن و به غنیمت رسیدن . غُنم . غَنم . غَنَم . غُنمان . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پیروزی به مالی بی دسترنج . || (اِ)
غنيمةدیکشنری عربی به فارسیغنيمت جنگي , غارت , تاراج , يغما , چپاول , استفاده نامشروع , غارت کردن (شهري که اشغال شده) , چاپيدن
غثیمةلغتنامه دهخداغثیمة. [ غ َ م َ ] (ع اِ) طعامی است که از ملخ سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || طعام اهل بادیه . (مهذب الاسماء). || (مص ) کارزار کردن . با هم خصومت کردن . (م
غنیمتفرهنگ انتشارات معین(غَ مَ) [ ع . غنیمة ] (اِ.) هر آن چه که در ج نگ از حریف شکست خورده به دست آید. 2 - در فارسی هر مالی که بدون زحمت به دست آمده باشد.
غفیللغتنامه دهخداغفیل . [ ] (اِخ ) ابن محمدبن غفیل بن غنیمة عامری . او از عبدالملک بن شعبة روایت کرد و سلفی نیز از وی روایت دارد. (از تاج العروس ).
غنائملغتنامه دهخداغنائم . [ غ َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ غَنیمة. (اقرب الموارد). مالهای غنیمت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به غنیمة و غنیمت شود : صدوبیست سر فیل از آن فتح در مرابط فی
تجزعلغتنامه دهخداتجزع . [ ت َ ج َزْ زُ ] (ع مص ) قسمت کردن چیزی را. (اقرب الموارد). بخش کرده گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): فتفرق الناس عنه ُ الی غنیمة فتجزعوها؛ ای اقتس
غنیمتلغتنامه دهخداغنیمت . [ غ َ م َ ] (ع اِ) اموالی که مسلمانان در جهادبا کفار حربی به دست آورند. مال و خواسته که از دشمن گرفته شود. غنیمة. رجوع به غنیمة شود : غنیمت بر او بخش کو