غنولغتنامه دهخداغنو. [ غ ُ ن َ ] (اِ) خواب . مقابل بیداری . (فرهنگ رشیدی ) (از برهان قاطع). رجوع به غنودن شود : چون یقینم که نگیردت همی خواب و غنومن بی طاعت در طاعت تو چون غنوم
قنولغتنامه دهخداقنو. [ ق ُ ن ُوو ] (ع اِ) سیاهی . (منتهی الارب ). سواد. (اقرب الموارد). || (مص ) بمعنی قُنوان .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قنوان شود.
قنولغتنامه دهخداقنو. [ق َن ْوْ ] (ع مص ) ورزیدن و فراهم آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جمع کردن و کسب کردن و گرفتن آن را برای خود نه برای تجارت . (اقرب الموارد). || گرفتن ب
غنویلغتنامه دهخداغنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) جاحظ در البیان و التبیین (ج 3 ص 176 و 279) مطالبی راجع به دعاء در زندان از او آورده است . رجوع به کتاب مذکور همان صفحات شود.
غنودنلغتنامه دهخداغنودن .[ غ ُ دَ ] (مص ) به خواب اندرشدن . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). خواب رفتن و چشم از خواب گرم کردن . (فرهنگ اوبهی ). در خواب شدن . (برهان قاطع). خواب گران کردن .
غنودنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخفتن؛ خوابیدن؛ درخواب شدن؛ آرمیدن: ◻︎ وگر بدکنی جز بدی ندروی / شبی در جهان شادمان نغنوی (فردوسی: ۵/۵۳۲)، ◻︎ با بخردان نشین چو بخواهی همی نشست / با نیکوان غنو چو
غنویلغتنامه دهخداغنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) جاحظ در البیان و التبیین (ج 3 ص 176 و 279) مطالبی راجع به دعاء در زندان از او آورده است . رجوع به کتاب مذکور همان صفحات شود.