غم گسللغتنامه دهخداغم گسل . [ غ َ گ ُ س ِ / س َ ] (نف مرکب ) آنچه یا آنکه غم را ببرد. غمزدا. آنچه یا آنکه رشته ٔ غم را بگسلد : سپهدار و گنج آکن و غم گسل کدیور بطبع و سپاهی بدل .(گ
غَمٍّفرهنگ واژگان قرآناندوه و سختي (در آن معناي پوشش نيز هست ، گويا کربت و اندوه روي قلب را ميپوشاند )
گنج آگنلغتنامه دهخداگنج آگن . [ گ َ گ َ ] (نف مرکب ) اندوزنده ٔ گنج . (ناظم الاطباء). آن که گنج را بیاگند و بیندوزد. گنج آگننده : سپهدار و گنج آگن و غم گسل کدیور به طبع و سپاهی به
کدیورلغتنامه دهخداکدیور. [ ک َ دی وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کدخدای خانه . صاحب خانه . صاحب سرای . (برهان ). بمعنی کدخدا و صاحب خانه زیراکه کد بمعنی خانه و رو بمعنی صاحب است مانند
جان گسللغتنامه دهخداجان گسل . [ گ ُ س ِ / س َ ] (نف مرکب ) تلف کننده ٔعمر. شکننده ٔ دل . (ناظم الاطباء). روح آزار. آنچه جان را گسسته سازد. پاره کننده ٔ جان . کشنده : کدام است گفت ا
گسلیدنلغتنامه دهخداگسلیدن . [ گ ُ س ِ / س َ دَ ] (مص ) (از: گسل + یدن ، پسوند مصدری + گسیختن ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گسستن و گسیختن : که بی داور این داوری نگسلدو بر بی
برگسلیدنلغتنامه دهخدابرگسلیدن . [ ب َ گ ُ س ِ / س َ دَ ] (مص مرکب ) برگسستن . گسستن . بریدن . گسلیدن . قطع کردن : مدار ایچ اندیشه ٔ بد به دل همی شادی آرای و غم برگسل . فردوسی .وگر ب