غم خورکفرهنگ انتشارات معین( ~ . خُ رَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) پرنده ای ا ز راستة بلندپایان که جثه ای بزرگ دارد و دارای نوکی مخروطی شکل و طویل است و گردنی بلند و عاری از پر دارد. پاهایش نی
غم خورکلغتنامه دهخداغم خورک . [ غ َ خوَ / خ ُ رَ ] (اِ مرکب ) نام جانوری است که او را بوتیمار نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). نام جانوری است که بر لب حوض وتالاب نشیند و از غم اینکه م
غمخورلغتنامه دهخداغمخور. [ غ َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) آنکه غم کسی یا چیزی را خورد. غمخورنده . غمگسار. تیماردار. غمخوار : مطربان رودنواز و رهیان زرافشان دوستداران میخوار و بدسگ
غمخورک ریزاندامIxobrychus sturmiiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از حواصیلیان و راستۀ لکلکسانان با پاهای کوتاه و اندام پهن و فربه
غمخورک شبزی ژاپنیGorsachius goisagiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از حواصیلیان و راستۀ لکلکسانان با پرهای تیرۀ قهوهای و خردلی که عموماً شبها به جستوجوی غذا میپردازد
غمخورک کوچک حقیقیIxobrychus minutus minutusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ حواصیلیان و راستۀ لکلکسانان که از کوچکترین حواصیلهاست و پشت بدنش سیاه است
بوتیمارلغتنامه دهخدابوتیمار.(اِ) نام مرغی است که او را غم خورک نیز گویند و او پیوسته در کنار آب نشیند و از غم آنکه مبادا آب کم شود با وجود تشنگی آب نخورد و او را بعربی یمام و بیونا
خورکلغتنامه دهخداخورک . [ خوَ / خ ُ رَ ] (ص ) (از: خور، مخفف خورنده + ََک ) خورنده ٔ کوچک .- بادخورک ؛ آنچه به او باد خورد. آنچه درمعرض باد قرار گیرد.- غم خورک ؛ بوتیمار که نا
غملغتنامه دهخداغم . [ غ َ ] (ازع ، اِ) مخفف غَم ّ. رجوع به همین کلمه شود. این لفظ عربی است بتشدید میم ، و در فارسی بتخفیف میم استعمال کنند. بدان که در کلمه ٔ مفرد فارسی الاصل
بوتیمارواژهنامه آزادمرغی است سفید که در کنار آب می نشیند ، ماهی خوار و غم خورک هم نامیده شده ، می گویند با وجود تشنگی شدید آب نمی خورد مبادا آّب کم شود ، از این رو آدم بخیل را با