غم انگیزیلغتنامه دهخداغم انگیزی . [ غ َ اَ ] (حامص مرکب ) غم انگیز بودن . انگیختن غم . رجوع به غم و غم انگیز شود.
غم انگیزدیکشنری فارسی به انگلیسیblue, doleful, dusky, elegiac, grievous, lachrymose, melancholy, mournful, plaintive, plangent, sad, sepulchral, somber, sombre, sorrowful, tearful, tearfully,
مشتهالغتنامه دهخدامشتها. [ م ُ ت َ ] (ع ص ، اِ) مرغوب . (غیاث ) (آنندراج ). || آرزو. (غیاث ) (آنندراج ) : قوم معکوسند اندر مشتهاخاک خوار و آب را کرده رها. مولوی .در مثال و قصه و
انگیزلغتنامه دهخداانگیز. [ اَ ] (اِ) ریشه ٔ فعل انگیزیدن ، آنچه باعث انگیزش و تحریک باشد. محرک . انگیزه . (فرهنگ فارسی معین ) : گمان می برم که قصه ٔ دمنه انگیزحسودان باشد. (انوار
بنده فرمانیلغتنامه دهخدابنده فرمانی . [ ب َ دَ / دِ ف َ ] (حامص مرکب ) مطیع بودن . فرمانبرداری کردن : کمین گشاده قضا بهر فتنه انگیزی اجل ببسته میان بهر بنده فرمانی . مجیر بیلقانی .شبه
تراژدیلغتنامه دهخداتراژدی . [ تْرا / ت ِ ژِ ] (فرانسوی ، اِ) واقعه ٔ هلاکت و حادثه ای که آخرش مصیبت سخت است . (فرهنگ نظام ). مأخوذ از «تراگوئیدیا »ی یونانی است ، و آن اشعار حزن ا
دلاویزیلغتنامه دهخدادلاویزی . [ دِ ] (حامص مرکب ) دل آویزی . حالت و چگونگی دلاویز. دلاویز بودن . مرغوبیت . دلچسبی . مطبوع بودن . دل انگیزی . دلفریبی . دلربایی . گیرایی . دلپسندی :