غمخورک ریزاندامIxobrychus sturmiiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از حواصیلیان و راستۀ لکلکسانان با پاهای کوتاه و اندام پهن و فربه
غمخورک شبزی ژاپنیGorsachius goisagiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از حواصیلیان و راستۀ لکلکسانان با پرهای تیرۀ قهوهای و خردلی که عموماً شبها به جستوجوی غذا میپردازد
غمخورک کوچک حقیقیIxobrychus minutus minutusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ حواصیلیان و راستۀ لکلکسانان که از کوچکترین حواصیلهاست و پشت بدنش سیاه است
غمخورلغتنامه دهخداغمخور. [ غ َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) آنکه غم کسی یا چیزی را خورد. غمخورنده . غمگسار. تیماردار. غمخوار : مطربان رودنواز و رهیان زرافشان دوستداران میخوار و بدسگ
غمخورلغتنامه دهخداغمخور. [ غ َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) آنکه غم کسی یا چیزی را خورد. غمخورنده . غمگسار. تیماردار. غمخوار : مطربان رودنواز و رهیان زرافشان دوستداران میخوار و بدسگ
غم آشامفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهغمآشامنده؛ غمخوار؛ غمخور؛ آنکه غم و اندوه بخورد: ◻︎ غمآشامان بههم چون جام بخشند / دو عالم را به رشحی کام بخشند (ظهوری: لغتنامه: غمآشام).
دوخورکلغتنامه دهخدادوخورک . [ دُ خ َ وَ رَ ک َ ] (اِ مرکب ) جانوری است سفیدرنگ پا و گردن درازی دارد و مدام در کنار آبها می ماند. (لغت محلی شوشترنسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). ظاهر