غمزکارهلغتنامه دهخداغمزکاره . [ غ َ رَ / رِ ] (ص مرکب )آنکه کارش غمازی و سخن چینی باشد. غماز : غمزکاره مباش چون خورشیدتات چون سایه وقف چه نکنند.خاقانی .
غزارةدیکشنری عربی به فارسیفزوني , دامنه , فراخي , فراواني , استعداد , ميدان نوسان , فاصله ء زياد , بزرگي , درشتي , انباشتگي , سيري , کمال , چرک , کثافت , پليدي , الودگي , هرزه
غمارةلغتنامه دهخداغمارة. [ غ َرَ ] (ع مص ) گول گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناآزمودگی . (مهذب الاسماء). غُمورة. (اقرب الموارد). ناشیگری . || بسیار گردیدن آب . (منتهی الارب
غزارةلغتنامه دهخداغزارة. [ غ َ رَ ] (ع مص ) بسیاری از هر چیزی . (منتهی الارب ). بسیار شدن . (دهار). بسیار شدن آب و جز آن . (اقرب الموارد). به تمام معانی غَزر و غُزر. (منتهی الارب
غمارةلغتنامه دهخداغمارة. [ غ ُ رَ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای شمال آفریقا نزدیک شهر معروف سبته ، واقع در ساحل جنوبی بحرالروم (مدیترانه ) محاذی جبل طارق که برساحل شمالی تنگه ٔ مع
غمارةلغتنامه دهخداغمارة. [ غ ُ رَ] (اِخ ) قبیله ای از بربر در مغرب اقصی که به دست موسی بن نصیر اسلام آوردند، سپس بخوارج پیوستند و از حامیم که در وقعه ٔ مصمودة کشته شد پیروی کردند