غَمَرَاتِفرهنگ واژگان قرآنشدائدي که از هر طرف انسان را احاطه کرده و از هر طرف راه نجات از آن مسدود باشد (لفظ غمر در اصل لغت به معناي پوشانيدن و پنهان کردن چيزي است به طوري که هيچ اثري از
غزاتلغتنامه دهخداغزات . [ غ َ ] (ع اِمص ) کشش و جنگ با دشمن دین . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). قصد که به سوی دشمن کنند حرب را. (مهذب الاسماء). قصد به جنگ با دشمنان و غارت کردن دیا
غزاتلغتنامه دهخداغزات . [ غ َزْ زا ] (اِخ ) شهر غزة. (ناظم الاطباء). رجوع به غزة و معجم البلدان ذیل غزة شود.
غزاتلغتنامه دهخداغزات . [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غازی که قاتل کفار باشد و به تشدید زا غلط است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). غزوکنندگان . جنگندگان . غُزاة. رجوع به غزاة شود.
دجملغتنامه دهخدادجم . [ دُ ج َ ] (ع اِ) ج ِ دُجمة: دجم العشق ؛ غمزات عشق و تاریکیهای آن .گویند: انه لفی دجم العشق و اهواء. (منتهی الارب ).
غمزةلغتنامه دهخداغمزة. [ غ َ زَ ] (ع مص ) یک بار به چشم اشاره کردن . (ناظم الاطباء). اسم مرت از غَمز. ج ، غَمَزات . رجوع به غَمز شود.
خانملغتنامه دهخداخانم . [ ن ُ ] (ترکی ، اِ) بانو. خاتون . بی بی . (ناظم الاطباء)، جُرَّه . ستی . خدیش . کدبانو. بیگم : جان به لب عاشق بیدل رسدبا غمزاتی که تو خانم کنی . ایرج میر
ابوالسعودلغتنامه دهخداابوالسعود. [ اَ بُس ْ س ُ ] (اِخ ) ابن محمد عمادی کردی . فقیهی از حنفیه از قبائل کرد. او یکی از بزرگترین علمای دولت عثمانی بشمار است و اصل او از عمادیه ٔ کردستا