غمةلغتنامه دهخداغمة. [ غ َم ْ م َ ] (ع ص ) لیلة غمة؛ شب سخت گرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شب گرم یا غم انگیز. (از اقرب الموارد).
غمةلغتنامه دهخداغمة. [ غ ُم ْ م َ ] (ع اِ) اندوه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). غم . کربة. حزن . || هر آنچه چیزی را بپوشاند. (از اقرب المو
قمةدیکشنری عربی به فارسیاوج , ذروه , قله , منتها(درجه 1) , سر , مرتفعترين نقطه , بحران , نقطه ء کمال , نوک , راس زاويه , تارک , تاج , کلا له , يال , بالا ترين درجه , به بالا ترين درجه
قمةلغتنامه دهخداقمة. [ ق ِم ْ م َ ] (ع اِ) تار سر و بالای هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). میان سر. (بحر الجواهر). || گروه مردم . (منتهی الارب ). جماعة الناس
قمةلغتنامه دهخداقمة. [ ق ُم ْ م َ ] (ع ص ، اِ) جمع قامه بمعنی شتر رونده در زمین یا شتر سر در هوا دارنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
غُمَّةًفرهنگ واژگان قرآناندوه و سختي (در آن ، معناي پوشش نيز هست ، گويا کربت و اندوه روي قلب را ميپوشاند)
غثةلغتنامه دهخداغثة. [ غ ُث ْ ث َ ] (ع اِ) قوت روزگذار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). البلغة من العیش . (اقرب الموارد).
کَرْبِفرهنگ واژگان قرآناندوه فراوان و شديد (و کربة و غمة به يک معنا است ، ريشه اين لغت از کرب الأرض - به سکون راء - گرفته شده که به معناي زير و رو کردن زمين است ، و چون اندوه نيز دل ا
باقیلغتنامه دهخداباقی . (اِخ ) (سیدباقی بن عطوة الحسینی العلوی ) صاحب کشف الغمة روایت کند که : حکایت کرد بمن سیدباقی بن عطوة العلوی الحسینی ، که پدرم عطوة در یکی از اعضای خود مر
دل گشودنلغتنامه دهخدادل گشودن . [ دِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) دل باز کردن . غمها یا رازهای خود را به کسی گفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). هرچه در دل داشتن گفتن . درد دل کردن .