غمالغتنامه دهخداغما. [ غ َم ْ ما ] (معرب ، اِ) گاما. نام یکی از حروف یونانی . (الفهرست ابن الندیم ).
غمالغتنامه دهخداغما. [ غ َ ](ع اِ) سقف خانه یا آنچه از خاک و جز آن بالای آن باشد. مثنای آن غَمَوان . ج ، اَغمیة، اَغماء . بمعنی غَمی ̍ و غِماء . (از اقرب الموارد). || پوشیدگی .
غمالغتنامه دهخداغما. [ غ ُم ْ ما ] (اِخ ) قریه ای است در نواحی بغداد در نزدیکی بردان و عکبرا. بهتر آن است که این لفظ به یاء نوشته شود، و دراشعار شاعران از قبیل والبةبن حباب و ج
قمعلغتنامه دهخداقمع. [ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَقمع بمعنی آنکه در بن مژه ٔ او آبله ریزه بردمیده باشد. (از منتهی الارب ).
قمالغتنامه دهخداقما.[ ق ُم ْ ما ] (مغولی ، اِ) زن غیرمحترمه مانند متعه وامثال آن که مرد بر سر عقدی یا محترمه ٔ خود گیرد. کنیزک . (غیاث اللغات ). قوما. زن مملوکه : این دو نوباوه
قمعلغتنامه دهخداقمع. [ ق ُ م َ ] (ع اِ) علتی است مانند تخمه . (از منتهی الارب ). اقرب الموارد بدین معنی قَمع ضبط کرده است . || ج ِ قُمعَة. (ازمنتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع
قمعلغتنامه دهخداقمع. [ ق ِ م َ ] (ع اِ) قیف سر خنورهای سرتنگ که بر سرآن گذاشته روغن و جز آن در وی ریزند. (منتهی الارب ). آلتی است که بر دهان آوند نهند و در آن روغن و جز آن ریزن
غَمَامِفرهنگ واژگان قرآنابر (در اصل از ماده غم که به معناي پرده است ، ميباشد و چون ابر نيز آسمان و آفتاب را مي پوشاند به آن غمام مي گويند )
غَمَامِفرهنگ واژگان قرآنابر (در اصل از ماده غم که به معناي پرده است ، ميباشد و چون ابر نيز آسمان و آفتاب را مي پوشاند به آن غمام مي گويند )
غمآورفرهنگ مترادف و متضاداندوهبار، حزنآور، حزنانگیز، غمافزا، غمانگیز، غمبار، ملالانگیز، ملالتبار ≠ فرحافزا، نشاطآور