غلوکنندهلغتنامه دهخداغلوکننده . [ غ ُ ل ُوو ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) از حد گذرنده . غالی . رجوع به غُلُوّ شود.
غلوکنندهلغتنامه دهخداغلوکننده . [ غ ُ ل ُوو ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) از حد گذرنده . غالی . رجوع به غُلُوّ شود.
غالیلغتنامه دهخداغالی . (ع ص ) نرخ گران . یقال بعته بالغالی ؛ ای بالغلاء. (منتهی الارب ). گران . (مهذب الاسماء). گران قیمت ، مقابل کم بها. (آنندراج )(غیاث ). مقابل رخیص ، ارزان
غلبکن شدنلغتنامه دهخداغلبکن شدن . [ غ ُ ب َ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول امروز، گرفتن جامه به میخ یا چیز نوک تیز دیگر و پاره شدن چون مثلثی که دو ضلع آن از اصل جدا شده و یک ضلع به