غلظت حجمی بحرانی رنگدانهcritical pigment volume concentration, CPVCواژههای مصوب فرهنگستانآن میزان از غلظت حجمی رنگدانه در پوشرنگ خشک که در آن، برای پر کردن حفرههای بین ذرات رنگدانه، پیوندۀ کافی وجود دارد و سبب تغییر ناگهانی در خواص فیلم (film)
غلظت حجمی رنگدانهpigment volume concentration, PVCواژههای مصوب فرهنگستانغلظت رنگدانه در پوشرنگ یا آسمایه یا فیلم (film) خشک که معمولاً به شکل درصد حجمی جزء نافرّار بیان میشود
غلظتلغتنامه دهخداغلظت . [ غ ِ ظَ ] (ع اِمص )غلظة. درشتی . (مجمل اللغة). رجوع به غلظة شود. || ستبری . (مجمل اللغه ). سطبری . مقابل تُنکی . مقابل رقت . سطبرا. کلفتی . زبری . رجوع
لحملغتنامه دهخدالحم . [ ل َ / ل َ ح َ ] (ع اِ) گوشت . ج ، لحام و الحم و لحوم و لحمان . (منتهی الارب ) : بیندازی عظام و لحم و شحمم رگ و پی همچنان و جلد مقشور. منوچهری .نفس باداس
ذهبلغتنامه دهخداذهب . [ ذَ هََ ] (ع اِ) زر. طلا عقیان . ذَهبة. تبر. عسجد. سام . عین . نضر. ج ، اَذهاب ، ذُهوب . ذُهبان ، ذِهبان . یکی از اجساد کیمیاگران و ارباب صناعت کیمیا از
کملغتنامه دهخداکم . [ ک َ ] (ص ، ق ) اندک باشد که در مقابل بسیار است . (برهان ) (آنندراج ). اندک و قلیل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). قلیل . نذر. یسیر. اندک . نزیر.
زبانلغتنامه دهخدازبان . [ زَ / زُ ] (اِ) معروف است و به عربی لسان گویند و بضم اول هم درست است . (برهان قاطع). جزوی گوشتین واقع در دهان انسان و بیشتر حیوانات که تواند حرکت کند و
غلظت حجمی رنگدانهpigment volume concentration, PVCواژههای مصوب فرهنگستانغلظت رنگدانه در پوشرنگ یا آسمایه یا فیلم (film) خشک که معمولاً به شکل درصد حجمی جزء نافرّار بیان میشود