غلط کاریفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخطاکاری؛ کار غلط کردن: ◻︎ بترس از غلطکاری روزگار / که چون ما بسی را غلط کرد کار (نظامی۵: ۸۳۲).
غلطکاریلغتنامه دهخداغلطکاری . [ غ َ ل َ ] (حامص مرکب ) در مغلطه انداختن . (آنندراج ). فریبندگی . حیله سازی و رنگ آمیزی . (ناظم الاطباء) : بترس از غلطکاری روزگارکه چون ما بسی را غلط
غلطکارلغتنامه دهخداغلطکار. [ غ َ ل َ ] (ص مرکب ) فریبنده . حیله ساز. رنگ آمیز. (ناظم الاطباء). گمراه کننده : از نظر دل به جهان کن نظرزآنکه غلطکار بود چشم سر. امیرخسرو دهلوی .|| غل
احساس گناهguiltواژههای مصوب فرهنگستانهیجانی خودآگاه که با احساس دردناک ناشی از انجام دادن یا تصور انجام دادن کاری غلط همراه است
غلط عاملغتنامه دهخداغلط عام . [ غ َ ل َ طِ عام م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غلط مشهور. غلط مصطلح . مقابل غلط عوام . صاحب غیاث اللغات آرد: غلط بر دو گونه است : غلط عوام و غلط عام ، غ
داوطلبفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که به میل و ارادۀ خود حاضر شود کاری را بر عهده بگیرد؛ داوخواه. Δ داوطلبین غلط است.
خبطلغتنامه دهخداخبط. [ خ َ ] (ع اِمص ) در بین فارسی زبانان مصدر خبط عربی در موارد زیر بکار میرود: آمیختگی عقل با جنون . (از ناظم الاطباء). || اشتباه . رفتن به راه غلط. عدم بینا
تجسم غیرواقعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه تجسم غیرواقعی، جلوۀ وارونه، تصویرخلاف واقع، تصویر غلط تقلید ادبی، هجو، تعبیر هجو آمیز تحریف، تحریف تاریخ، غیرحقیقت کا