غلطکلغتنامه دهخداغلطک . [ غ َ طَ ] (اِ مرکب ) مبدل غلتک است نه معرّب ، به معنی غلطیدن و یکبار از پهلوبه پهلو برگردیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || پایه ٔ ارابه که آن مدور و غ
غلتکلغتنامه دهخداغلتک . [ غ َ ت َ ] (اِ مرکب ) (از غلت + ک پسوند آلت ) غلطک ، و آن چوبی باشد گرد و میان سوراخ بزرگ ، آن را پایه ٔ ارابه کنند، و کوچک آن را بر بالای چاه بندند، و
غلتکفرهنگ انتشارات معین(غَ تَ) (اِ.) 1 - سنگی استوانه ای شکل که روی بام های کاهگلی می غلتانند تا کاهگل سفت و محکم شود، بام غلتان . 2 - وسیله ای برای تسطیح جاده و هموار ساختن آسفالت ت
غلتکفرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده۱. استوانه‌ای‌سنگین‌وزن از جنس سنگ یا فولاد که برای هموار کردن خاک، آسفالت یا کاهگل به کار می‌رود؛ غلتبان.۲. خودرویی با چرخ‌های استوانه‌ای شکل وسنگین که برای تس
غلطک پشت بامگویش اصفهانی تکیه ای: bunqaltun طاری: bunqaltun طامه ای: bunqaltun طرقی: qaltunak کشه ای: bunqaltun نطنزی: buqaltun
غلطک زدنلغتنامه دهخداغلطک زدن . [ غ َ طَ زَ دَ ] (مص مرکب ) هموار کردن و تسطیح بوسیله ٔ غلطک : غلطک زدن به بام . رجوع به غلطک شود.
غلطک کشیلغتنامه دهخداغلطک کشی . [ غ َ طَ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل زدن غلطک به زمینهای شخم زده به منظور زیر خاک رفتن تخمها. غلطک کشیدن برای هموار کردن و تسطیح جایی .