غلبکنلغتنامه دهخداغلبکن . [ غ َ ب َ ک َ ] (اِ) دری شبکه دار که در پیش درها نصب کنند و آن را درپنجره گویند. (از برهان قاطع). پنجره که در پیش درها نصب کنند. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). پنجره باشد که در پس درها نصب کنند. (فرهنگ جهانگیری ). || دری بود از چوب باریک بافته ، چون پنجره ٔ مشبک ، و بیشتر
غلبکنفرهنگ فارسی عمیددرِ مشبک که از چوب یا نی درست کنند و مانع دیدن داخل خانه نباشد؛ غلبکندر؛ درغلبکین: ◻︎ زستن و مردنت یکیست مرا / غلبکن در چه باز یا چه فراز (ابوشکور: لغتنامه: غلبکن).
غلبکینلغتنامه دهخداغلبکین . [ غ َ ب َ ] (اِ) به معنی غلبکن است که در پنجره و در باغ باشد، و آن را از چوب و نی به هم می بندند چنانکه از پس آن نگاه توان کرد. (برهان قاطع). دری باشد که از چوب بافته بود چون پنجره ٔ مشبک ، که در او نگه کنی هرچه در سرای در بود همه همی توان دید، و در دهقانان و باغها و
در غلبکنلغتنامه دهخدادر غلبکن . [ دَ غ َ ک َ/ دَ غ ُ ب َ ک َ ] (اِ مرکب ) دری را گویند که پنجره دار باشد. بعضی دری را گویند که پیش آن پنجره داشته باشد و مردم از عقب پنجره نمایان باشند، و معنی اول بهتر است چه غلبکن به معنی پنجره است . (از برهان ). دری را گویند که
در غلبکینلغتنامه دهخدادر غلبکین . [ دَ غ َ ب َ / دَ غ ُ ب َ ] (اِ مرکب ) در غلبکن . (از برهان ). رجوع به در غلبکن شود.
غلبکن شدنلغتنامه دهخداغلبکن شدن . [ غ ُ ب َ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول امروز، گرفتن جامه به میخ یا چیز نوک تیز دیگر و پاره شدن چون مثلثی که دو ضلع آن از اصل جدا شده و یک ضلع به جامه پیوسته باشد. در قدیم غلبکن گویا به معنی مطلق سوراخ می آمده است . و غُلبَه به معنی سوراخ است . غلبه کن شدن . رج
در غلبکنلغتنامه دهخدادر غلبکن . [ دَ غ َ ک َ/ دَ غ ُ ب َ ک َ ] (اِ مرکب ) دری را گویند که پنجره دار باشد. بعضی دری را گویند که پیش آن پنجره داشته باشد و مردم از عقب پنجره نمایان باشند، و معنی اول بهتر است چه غلبکن به معنی پنجره است . (از برهان ). دری را گویند که
غلبکن شدنلغتنامه دهخداغلبکن شدن . [ غ ُ ب َ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول امروز، گرفتن جامه به میخ یا چیز نوک تیز دیگر و پاره شدن چون مثلثی که دو ضلع آن از اصل جدا شده و یک ضلع به جامه پیوسته باشد. در قدیم غلبکن گویا به معنی مطلق سوراخ می آمده است . و غُلبَه به معنی سوراخ است . غلبه کن شدن . رج
در غلبکینلغتنامه دهخدادر غلبکین . [ دَ غ َ ب َ / دَ غ ُ ب َ ] (اِ مرکب ) در غلبکن . (از برهان ). رجوع به در غلبکن شود.
غلبکن شدنلغتنامه دهخداغلبکن شدن . [ غ ُ ب َ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول امروز، گرفتن جامه به میخ یا چیز نوک تیز دیگر و پاره شدن چون مثلثی که دو ضلع آن از اصل جدا شده و یک ضلع به جامه پیوسته باشد. در قدیم غلبکن گویا به معنی مطلق سوراخ می آمده است . و غُلبَه به معنی سوراخ است . غلبه کن شدن . رج
در غلبکنلغتنامه دهخدادر غلبکن . [ دَ غ َ ک َ/ دَ غ ُ ب َ ک َ ] (اِ مرکب ) دری را گویند که پنجره دار باشد. بعضی دری را گویند که پیش آن پنجره داشته باشد و مردم از عقب پنجره نمایان باشند، و معنی اول بهتر است چه غلبکن به معنی پنجره است . (از برهان ). دری را گویند که