غلبونلغتنامه دهخداغلبون . [ غ َ ] (اِخ ) ابن حسن بن غلبون ، مکنی به ابوعقال . او متصوف و عالم به حدیث و ادب بود. شعر نیز میسرود. وی از اهل قیروان است . به مشرق رفت و در مکه استقر
غلبونلغتنامه دهخداغلبون . [ غ َ ] (اِخ ) نام جد محمدبن احمدبن غلبون مصری است . وی مکنی به ابوالطیب بود. از ابوبکر محمدبن نضر سامری حدیث شنید، و ابوالفضل محمدبن جعفر خزاعی وحمزةبن
غلبونیلغتنامه دهخداغلبونی . [ غ َ نی ی ] (ص نسبی )منسوب به غلبون که نام جد ابوالطیب محمدبن احمد است . (از انساب سمعانی ورق 410ب ). رجوع به غلبون شود.
غلبونیلغتنامه دهخداغلبونی . [ غ َ نی ی ] (ص نسبی )منسوب به غلبون که نام جد ابوالطیب محمدبن احمد است . (از انساب سمعانی ورق 410ب ). رجوع به غلبون شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن غلبون مکنی به ابوعبداﷲ خولانی . محدثی صالح و خیر و اصل او از قرطبه است سپس از آنجا باشبیلیه رفته است و وفات وی به سال 508 هَ . ق . اس
ابوطیبلغتنامه دهخداابوطیب . [ اَ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) عبدالمنعم بن عبیداﷲبن محمدبن غلبون . رجوع به عبدالمنعم ... شود.
عبدالمنعملغتنامه دهخداعبدالمنعم . [ ع َ دُل ْ م ُ ع ِ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن غلبون . وی عالم به قرآات بود و در آن کتابی به نام الارشاد نوشته است .وی به سال 389 هَ . ق . درگذشت . (از ا