غلام ثعلبلغتنامه دهخداغلام ثعلب . [ غ ُ م ِث َ ل َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالواحدبن ابی هاشم مطرز باوردی ، مکنی به ابوعمر و ملقب به غلام ثعلب . او یکی از ائمه ٔ لغت بود و به کثرت تصانیف م
غلام ثعلبلغتنامه دهخداغلام ثعلب . [غ ُ م ِ ث َ ل َ ] (اِخ ) عبدالواحدبن ابی هاشم بغدادی ، مکنی به ابوعمر، و معروف به غلام ثعلب . او لغوی زاهد واز حافظان حدیث بود. از حفظ سی هزار ورقه
غُلَامٌفرهنگ واژگان قرآنجوان - نوجوان -جواني که شاربش (سبيلش) تازه روئيده باشد (هم جوان نابالغ را شامل ميشود و هم بالغ )
غلامفرهنگ مترادف و متضاد۱. جوان، طفل، فرزند ۲. بنده، چاکر، خادم، خدمتکار، زرخرید، عبد، مستخدم، مملوک، نوکر ۳. غلمان ≠ ارباب
غلاملغتنامه دهخداغلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت پدیدآمده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل نسخه ٔکتابخانه ٔ لغت نامه ). پسر از هنگام ولاد
زاهدلغتنامه دهخدازاهد. [ هَِ ] (اِخ ) (غلام ثعلب ) محمدبن عبدالواحدبن ابی هاشم ابیوردی الاصل بغدادی المسکن و المدفن مکنی به ابوعمر و مشهور به مطرز و زاهدو غلام ثعلب ، از اکابر ن
ابوعمرلغتنامه دهخداابوعمر. [ اَ ع ُ م َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالواحد لغوی . معروف به غلام ثعلب . رجوع به ابوعمرالزاهد شود.
عبدالواحدلغتنامه دهخداعبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] (اِخ ) ابن ابی هاشم البغدادی ، مکنی به ابوعمر و معروف به غلام ثعلب . وی لغوی ، زاهد و از حفاظ حدیث بود سی هزار ورقه حدیث از حفظ امل
حامضلغتنامه دهخداحامض . [ م ِ ] (اِخ ) سلیمان بن محمدبن احمد بغدادی نحوی وراق ، مکنی به ابوموسی . یکی از ائمه ٔ نحویین کوفه . وی از ابوالعباس ثعلب علم آموخت و جانشین او شد. و اب
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر، مکنی به ابوالحسن النحوی و معروف به المقوم . یاقوت گوید: وی از ابوعمر الزاهد روایت دارد و ابن خلکان در ترجمه ٔ ابوعلی محمدبن الح