غلام ابی الجیشلغتنامه دهخداغلام ابی الجیش . [ غ ُ م ِ اَ بِل ْ ج َ ] (اِخ ) ظاهراً لقب ناشی ٔ صغیرابوالحسین علی بن وصیف است . رجوع به فهرست ابن الندیم چ 1 مصر ص 252 شود.
غُلَامٌفرهنگ واژگان قرآنجوان - نوجوان -جواني که شاربش (سبيلش) تازه روئيده باشد (هم جوان نابالغ را شامل ميشود و هم بالغ )
غلامفرهنگ مترادف و متضاد۱. جوان، طفل، فرزند ۲. بنده، چاکر، خادم، خدمتکار، زرخرید، عبد، مستخدم، مملوک، نوکر ۳. غلمان ≠ ارباب
غلاملغتنامه دهخداغلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت پدیدآمده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل نسخه ٔکتابخانه ٔ لغت نامه ). پسر از هنگام ولاد
طاهرلغتنامه دهخداطاهر. [ هَِ ] (اِخ )غلام ابی الجیش . نجاشی درباره ٔ او گفته : مردی متکلم بود، و آغاز تحصیل شیخ مفید، نزد او بود. کتابی چند تألیف کرده ، شیخ مفید گوید او را کتا
اخشیدلغتنامه دهخدااخشید. [ اِ ] (اِخ ) محمدبن ابی محمد طغج فرغانی مکنی به ابی بکر، اول از ملوک اخشید صاحب مصر و حجاز. وی بسال 323 هَ . ق ./ 934 م . استقلال یافت و تا 334 امارت دا
حبیبلغتنامه دهخداحبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن اوس بن حارث مکنی به ابوتمام . نجاشی (متوفی 450 هَ . ق .) در رجال خود او را یاد کرده گوید: امامی بود و امامان را تا ابوجعفر ثانی که معا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی طاهر طیفور مروروذی مکنی به ابوالفضل . یاقوت گوید: او یکی از بلغاء شعراء و از روات صاحب فهم و مشارالیه درعلم است . و اوست مؤلف ت
طلحةلغتنامه دهخداطلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن خلف بن السعد خزاعی . طلحةالطلحات و از بخشندگان بنام عرب در دوران اسلامی است . پدرش عبداﷲبن خلف مکنی به ابوطلحة در دیوان بصره