غلامانهلغتنامه دهخداغلامانه .[ غ ُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) چون غلامان . به سان غلامان : و محمد آن شب پیراهن غلامانه پوشیده و ردا بر سر افکنده و نعلین در پای کرد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ لغت نامه ).گه
غلامانهفرهنگ فارسی عمید۱. پولی که خریدار به شاگرد تجارتخانه بهعنوان انعام بدهد.۲. (قید، صفت) [قدیمی] مانند غلامان؛ بهسان غلامان.
قلقانهلغتنامه دهخداقلقانه . [ ق ُل ْ ل ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) غلامانه . خدمتانه . حق العمل . رجوع به قلق شود.
قلقلغتنامه دهخداقلق . [ ق ُل ْ ل ُ ] (اِ) چیزی چون جلد و جامه ٔ قرآن که زنان در آن نخ و سوزن نهند. (یادداشت مؤلف ). کیسه مانندی شبیه به پاکت که زنان دارند از قماش دوخته و بر آن قیطان و ریسمانی که چندبار پیرامون آن گردد بستن را و در آن سوزن ونخ و انگشتانه و موم گذارند. (یادداشت مؤلف ). || د
راشنلغتنامه دهخداراشن . [ ش ِ ] (ع ص ) آرامنده و ثابت . (منتهی الارب ). آرامنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ثابت و برجای . (منتهی الارب ). || ثابت و برجای و برقرار. (ناظم الاطباء). || (اِ) زر اندکی که استاد بعد از اجرت بطریق انعام بشاگرد دهد و به فارسی آن را شاگردانه گویند. (منتهی الارب )
مرتسملغتنامه دهخدامرتسم . [ م ُ ت َ س َ ] (ع ص ) امتثال شده . مطاع . اطاعت شده : نایب یزدان بحق گرنه توئی پس چراست حکم تو چون حکم حق نزد بشر مرتسم . خاقانی . || مرسوم . (فرهنگ فارسی معین ).متبع. رجوع به معنی قبلی و نیز رجوع به معنی
معجرلغتنامه دهخدامعجر. [ م ِ ج َ ] (ع اِ) بر سر افکندنی زنان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مقنعه . (غیاث ). مقنع و روپوش زنان و با لفظ بستن و در سر کشیدن و بر سر گرفتن به یک معنی مستعمل . (آنندراج ). جامه ای که زنان بر سر می پوشند تاحفظ کند گیسوان آنها را و باشامه نیز گوینده (ناظم الاطب