غلاللغتنامه دهخداغلال . [ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غَلَّة. (اقرب الموارد). رجوع به غلة شود : بلخ از کثرت غلال و انواع ارتفاع از بقاع دیگر مرتفعتر بود. (جهانگشای جوینی ).
قلاللغتنامه دهخداقلال . [ ق َ ] (ع ص ) اندک . (منتهی الارب ). قلیل . ج ، قُلُل . (اقرب الموارد). رجوع به قُلال شود.
قلاللغتنامه دهخداقلال . [ ق ِ ] (ع اِ) چوب برپای کرده جهت واریج انگور. (منتهی الارب ). الخشب المنصوبة للتعریش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قلة شود. || ج ِ قُلّة. (اق
قلاللغتنامه دهخداقلال . [ ق ُ ] (ع ص ) کم و اندک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قلیل . (اقرب الموارد). ج ، قُلُل . (اقرب الموارد). رجوع به قَلال شود.
غلالهلغتنامه دهخداغلاله . [ غ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) زلف معشوق . (برهان قاطع). زلف ، و آن را کلاله نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). گلاله . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : تا گرد دشتها
غلالةلغتنامه دهخداغلالة. [ غ َ ل َ ] (ع اِ) دروبطارس . بلوطی . سرخس البلوط. (مفردات ابن البیطار ذیل دروبطارس ). در ترجمه ٔ فرانسوی مفردات : علالة (به عین مهمله ). رجوع به دروبطار
غلالةلغتنامه دهخداغلالة. [ غ ِ ل َ ] (ع اِ) بالشچه ای که زنان بر سرین بندند تا کلان نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عظامة. (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || میخ که هردو سر حلقه
غلالةلغتنامه دهخداغلالة. [ غ ُ ل َ ] (ع اِ) بیماری است مر گوسپندان را. (منتهی الارب ). غل به فتح اول و دوم و غلالة به ضم اول هر دو به معنی بیماریی مخصوص گوسپند است که در احلیل (م
غلالهلغتنامه دهخداغلاله . [ غ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) زلف معشوق . (برهان قاطع). زلف ، و آن را کلاله نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). گلاله . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : تا گرد دشتها
غلالةلغتنامه دهخداغلالة. [ غ َ ل َ ] (ع اِ) دروبطارس . بلوطی . سرخس البلوط. (مفردات ابن البیطار ذیل دروبطارس ). در ترجمه ٔ فرانسوی مفردات : علالة (به عین مهمله ). رجوع به دروبطار
غلالةلغتنامه دهخداغلالة. [ غ ِ ل َ ] (ع اِ) بالشچه ای که زنان بر سرین بندند تا کلان نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عظامة. (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || میخ که هردو سر حلقه
غلالةلغتنامه دهخداغلالة. [ غ ُ ل َ ] (ع اِ) بیماری است مر گوسپندان را. (منتهی الارب ). غل به فتح اول و دوم و غلالة به ضم اول هر دو به معنی بیماریی مخصوص گوسپند است که در احلیل (م