غلاظ شدادلغتنامه دهخداغلاظ شداد. [ غ ِ ظِ ش ِ ] (ص مرکب ) (ملائکه ٔ...) فرشتگان سخت و درشتخو و سنگدل . ستبرجگران سخت خشمان . (کشف الاسرار ج 10 ص 153). مأخوذ است از آیه ٔ «علیها ملائ
غلاظ و شدادلغتنامه دهخداغلاظ و شداد. [ غ ِ ظُ ش ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) به معنی غلاظ شداد است . رجوع به غلاظ شداد شود.- قسمهای غلاظ و شداد ؛ سوگندهای سخت و استوار. قسمهای مغلظه .- م
غلاظلغتنامه دهخداغلاظ. [ غ ُ ] (ع ص ) سطبر. درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). غلیظ. (اقرب الموارد).
غلاظلغتنامه دهخداغلاظ. [ غ ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَلیظ. (غیاث اللغات ) (المنجد). صاحب اقرب الموارد جمع غلیظ را ذکر نکرده است .- امعاء غلاظ . رجوع به امعاء شود.
غلاظ و شدادلغتنامه دهخداغلاظ و شداد. [ غ ِ ظُ ش ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) به معنی غلاظ شداد است . رجوع به غلاظ شداد شود.- قسمهای غلاظ و شداد ؛ سوگندهای سخت و استوار. قسمهای مغلظه .- م
غلاظفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= غلیظ غلاظِ شداد:۱. تندخو و خشن.۲. با شدت و تحکم؛ محکم و استوار: سوگندهای غلاظ شداد. Δ برگرفته از قرآن کریم (تحریم: ۶). غلاظ و شداد: = غلاظِ شداد
شدادلغتنامه دهخداشداد. [ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شدید. (اقرب الموارد). || هرچه بدان چیزی را ببندند. (ناظم الاطباء).- قسمهای غلاظ و شداد ؛ قسمهای محکم . سوگندان مغلظه .- ملائک غلاظ
زبانیهلغتنامه دهخدازبانیه . [ زَ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ زبنیة و زبنی ، کسانی که مردم را میرانند. (از لسان العرب ). ج ِ زبنیة. (ناظم الاطباء). ج ِ زبانیة و زبان و زابن و زبنی است . (
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خان