غفولغتنامه دهخداغفو. [ غ َف ْوْ ] (ع مص ) غفو کسی ؛ به خواب شدن و خفتن او. (از منتهی الارب ). خوابیدن یا چرت زدن و یا به خواب سبک رفتن . (از اقرب الموارد). || غفو کسی یا چیزی ؛
قفولغتنامه دهخداقفو. [ ق َف ْوْ ] (ع مص ) پیروی کردن و در پی رفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بر کار تباه انداختن کسی را. (منتهی الارب ). || کسی را به زنای صریح بازخوان
غَفُورٌفرهنگ واژگان قرآنبسيار آمرزنده - همواره آمرزنده (غفور هم صفت مشبهه است وهم صيغه مبالغه .کلمه عفو به معناي محو اثر است ، و کلمه مغفرت به معناي پوشاندن است )
غفوةلغتنامه دهخداغفوة. [ غ َف ْ وَ ] (ع ، اِ) اسم مرت از غَفْوْ در حالت مصدری .یکبار به خواب شدن یا چرت زدن . (از اقرب الموارد). چرت . خواب سبک . ج ، غَفَوات . (دزی ج 2 ص 219).
غَفُورٌفرهنگ واژگان قرآنبسيار آمرزنده - همواره آمرزنده (غفور هم صفت مشبهه است وهم صيغه مبالغه .کلمه عفو به معناي محو اثر است ، و کلمه مغفرت به معناي پوشاندن است )
غفودهلغتنامه دهخداغفوده . [ غ ُ دَ / دِ ] (اِ) هفته . (اوبهی ) (فرهنگ شعوری از تحفه ). ایام هفته که ازاول روز شنبه است تا آخر روز جمعه . (برهان قاطع) (آنندراج ). مصحف شفوده . (حا