غفهلغتنامه دهخداغفه . [ غ ُ / غ ُف ْ ف َ / ف ِ ] (اِ) پوستین بره ٔ بسیار نرم . (از برهان قاطع). پوستین بره که به غایت نرم و نیکو باشد. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). پو
غفهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپوستین بره: ◻︎ روی هر یک چون دوهفته گرد ماه/ جامهشان غفه سموریشان کلاه (رودکی: ۵۳۸).
قفحلغتنامه دهخداقفح . [ ق َ ] (ع مص ) ناپسندیدن و ناخوش داشتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قفحه قفحا؛ ناپسندید آن را و ناخوش داشت . (منتهی الارب ). || بازایستادن و امتناع ک
قفهلغتنامه دهخداقفه .[ ] (علامت اختصاری ) علامتی است از «وقفة یسیرة» به معنی وقف اندک در قرائت قرآن مجید. (اقرب الموارد).
غفةلغتنامه دهخداغفة. [ غ ُف ْ ف َ ] (ع اِ) قوت روزگذار. آنقدر از علوفه و جز آن که بدان زیست توان کرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). البلغة من العیش . کقوله : «و غفة من قوام العیش
غثةلغتنامه دهخداغثة. [ غ ُث ْ ث َ ] (ع اِ) قوت روزگذار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). البلغة من العیش . (اقرب الموارد).
غدهفرهنگ انتشارات معین(غُ دِّ) [ ع . غدة ] (اِ.) 1 - قطعه گوشتی سفت که در بدن به علت بیماری بوجود می آید. 2 - عضوی گِرد یا بیضی در بدن که از خود مایع مورد نیاز بدن را ترشح می کند.
غفةلغتنامه دهخداغفة. [ غ ُف ْ ف َ ] (ع اِ) قوت روزگذار. آنقدر از علوفه و جز آن که بدان زیست توان کرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). البلغة من العیش . کقوله : «و غفة من قوام العیش
غفلغتنامه دهخداغف . [ غ ُف ف ] (ع اِ) قوت روزگذار. (ناظم الاطباء) در فرهنگها به این معنی غُفَّة آمده است . رجوع به غُفَّة شود.
هریکلغتنامه دهخداهریک . [ هََ ی َ / ی ِ ] (ضمیر مبهم مرکب ) هرکدام . (یادداشت به خط مؤلف ) : روی هریک چون دوهفته گرد ماه جامه شان غفه ، سمورینشان کلاه . رودکی .چو شب روز گشت ان
شانلغتنامه دهخداشان . (ضمیر) مرکب است از: «ش » به اضافه ٔ«ان » پسوند جمع» نظیر: مان ، تان . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) . از الفاظ ضمیر متصل شخصی سوم شخص جمع در حالت مفعولی و اض
اغتفافلغتنامه دهخدااغتفاف .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) رسانیدن ستور علف روزگذار را به بهاران . (ناظم الاطباء). رسیدن ستور علف روزگذار را به بهاران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رسیدن ستور ب