غفللغتنامه دهخداغفل . [ غ َ ف َ ] (ع مص ،اِمص ، اِ) به معانی غفلة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به غفلة شود. || افزون و بلند و فراخی زیست . (منتهی الارب ): الکثیرالرفیع، وال
غفللغتنامه دهخداغفل . [غ ُ ] (ع ص ) آنکه از خیر و شر او امید و بیم نباشد. (منتهی الارب ). آنکه امیدی به خیر او نیست و از شر اونمیترسند. (اقرب الموارد). || بی علامت و نشان از تی
قفلگویش اصفهانی تکیه ای: qofl/ kulun طاری: qolf/ kulun طامه ای: qolf/ kolun طرقی: qolf/ kulun کشه ای: qolf/ kulun نطنزی: qofl
قفلدیکشنری عربی به فارسیطره گيسو , دسته پشم , قفل , چخماق تفنگ , چفت و بست , مانع , سد متحرک , سدبالا بر , چشمه پل , محل پرچ يا اتصال دوياچند ورق فلزي , قفل کردن , بغل گرفتن , راکد گذا
غفلةًلغتنامه دهخداغفلةً. [ غ َ ل َ تَن ْ ] (ع ق ) غافلانه . بدون تأمل . بدون ملاحظه . به ناگاه . بیخبر. بی اندیشه و بدون فکر. (ناظم الاطباء). ناگهان . ناگاه . ناگه . نابیوسان .-
غفلانلغتنامه دهخداغفلان . [ غ ُ ] (ع اِمص ) غفلت ورزی و بیخبری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم مصدر از غَفَل . (از اقرب الموارد). || (ص ) غافل . (اقرب الموارد). بی اندیشه و غافل
غفلةلغتنامه دهخداغفلة. [ غ َ ل َ ] (ع مص ) غافل شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). گذاشتن و فراموش کردن چیزی . (از منتهی الارب ). بی تیمار شدن .