غفارلغتنامه دهخداغفار. [ غ ُ ] (ع اِ) موی گردن و پس گردن . موی رخسار و موی زرد ساق و پیشانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). موهایی ریز که بر گردن و هردو جانب ریش وقفا و ساق زن و ما
غفارلغتنامه دهخداغفار. [ غ َف ْ فا ] (ع ص ) نیک آمرزگار. از صفات خدای تعالی است . (منتهی الارب ). آمرزنده وپوشنده ٔ گناه . ج ، غفارون . (مهذب الاسماء). آمرزنده ٔ گناهان . (ترجما
غفارلغتنامه دهخداغفار. [ غ ِ ] (اِخ ) ابن جاسم بن عملیق . او جدی جاهلی قدیم بود. پسرانش در نجد منزل داشتند. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 760).
غفارلغتنامه دهخداغفار. [ غ ِ ] (اِخ ) نام گروهی از قبیله ٔ کنانه . (ناظم الاطباء). پدر قبیله ای است از کنانه ، و او غفاربن ملیک بن ضمرةبن بکربن عبدمنات بن کنانة. از آن قبیله است
قفارلغتنامه دهخداقفار. [ ق َ ] (اِخ ) لقب خالدبن عامر، بدان جهت که در مهمانی ولیمه ، نان و شیر خورانیده بود و چیزی ذبح نکرده بود. (منتهی الارب ).
قفارلغتنامه دهخداقفار. [ ق َ ] (ع ص ) (سویق ...) پِست ناشورانیده . (منتهی الارب ): سویق قفار؛ ای غیرملتوت . (اقرب الموارد). || خبز قفار؛ ای غیرمادوم یعنی نان بی نانخورش . (غیاث
قفارلغتنامه دهخداقفار. [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَفْر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ قَفْر، به معنی زمین غیرآباد که آب و گیاه در آن نباشد. رجوع به قفر شود.
غَفَّارِفرهنگ واژگان قرآنبسيار آمرزنده (کلمه عفو به معناي محو اثر است ، و کلمه مغفرت به معناي پوشاندن است )
غفّارفرهنگ نامها(تلفظ: qaffār) (عربی) آمرزنده و بخشایندهی گناهان (خداوند) ؛ از صفات و نامهای خداوند.
غفار بیگیلغتنامه دهخداغفار بیگی . [ غ َف ْ فا ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه و در ده هزارگزی شمال خاوری ارومیه و دوهزارگزی باختر راه ارابه رو «آده ».
غفار کندیلغتنامه دهخداغفار کندی . [ غ َف ْ فاک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل که در 6هزارگزی باختر گرمی و 6 هزارگزی شوسه ٔ گرمی ، بیله سوار واقع است . سر
غفارافلغتنامه دهخداغفاراف . [ غ َف ْ فا اُ ] (اِخ ) عبداﷲبن عبدالغفار تبریزی . ساکن مسکو. کتابی از او به نام «منتخبات فارسیه » به سال 1324 هَ . ق . در مسکو چاپ شده است . رجوع به ا
غفار بیگیلغتنامه دهخداغفار بیگی . [ غ َف ْ فا ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه و در ده هزارگزی شمال خاوری ارومیه و دوهزارگزی باختر راه ارابه رو «آده ».
غفار کندیلغتنامه دهخداغفار کندی . [ غ َف ْ فاک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل که در 6هزارگزی باختر گرمی و 6 هزارگزی شوسه ٔ گرمی ، بیله سوار واقع است . سر
غفارالذنوبلغتنامه دهخداغفارالذنوب . [ غ َف ْ فا رُذْ ذُ ] (ع ص مرکب ) آمرزنده ٔ گناهان . پوشاننده ٔ گناهان . از صفات خداوند تبارک و تعالی . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) یکی از نامهای خدا
غفارةلغتنامه دهخداغفارة. [غ َف ْ فا رَ ] (ع ص ) مؤنث غفار به معنی آمرزنده ٔ گناه و پوشاننده ٔ آن . (از اقرب الموارد). || (اِ) ردائی است که کشیشان آن را در کلیساها پوشند. (از اقر