غزغنگویش گنابادی در گویش گنابادی خراسان دیگ بزرگ که در آن شیره انگور میپزند ، دیگ خوراک پزی. غزغان. غزغند
غزغندلغتنامه دهخداغزغند. [ غ َ غ َ ] (ترکی ، اِ) دیگ طعام پزی . (برهان قاطع) (آنندراج ). غزغن . غزغان . (برهان قاطع). || پوستی غیرکیمخت و ساغری که از آن کفش و پای افزار سازند. (ب
غزنویلغتنامه دهخداغزنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) (متوفی به سال 556 هَ .ق .) اشرف الدین حسن بن محمد حسینی غزنوی ، مکنی به ابومحمد و مشهور به اشرف ، از فصحای بزرگ اواسط قرن ششم هجری قم
غزغزلغتنامه دهخداغزغز. [ غ ُ غ ُ ] (ع اِ) کنج دهان از جانب باطن . (منتهی الارب ). شِدق . غُزّ. غُزغُزَة. (از اقرب الموارد).
غزغنگویش گنابادی در گویش گنابادی خراسان دیگ بزرگ که در آن شیره انگور میپزند ، دیگ خوراک پزی. غزغان. غزغند