قاعلغتنامه دهخداقاع . (اِخ ) (یوم الَ ...) روزی است از روزهای عرب . ابواحمد گوید این روزی است که در آن حادثه ٔ میان بکربن وائل و بنی تمیم اتفاق افتاد و در این روز اوس بن حجر بد
قاعلغتنامه دهخداقاع . (اِخ ) منزلی است در راه مکه پس از عقبه ، نسبت به کسی که به طرف مکه میرود و پس از آن زباله است . (معجم البلدان ج 7 ص 15) (نزهةالقلوب ج 3 ص 167).
قاعلغتنامه دهخداقاع . (اِخ ) نام قلعه ای است در مدینه ٔ طیبه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). وبه آن «اُطم البلویین » گفته میشود و در کنار آن چاهی است موسوم به چاه غدق . (معجم
قاعلغتنامه دهخداقاع . (ع اِ) زمین پست هموار دور از کوه و از پشته . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). زمین راست و هموار. (ترجمان علامه جرجانی ص 77). کویر. (نصاب ). ج ، قیع، قیعه ،
غابشلغتنامه دهخداغابش . [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غبش . || فریبنده . || خائن . (منتهی الارب ). الغاش . الخادع . || الظالم . (المنجد).
غَابِرِينَفرهنگ واژگان قرآنجامانده ها - از بين رفتگان - درگذشتگان ( غابر کسي است که همراهانش بروند و او جا بماند )
غابشلغتنامه دهخداغابش . [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غبش . || فریبنده . || خائن . (منتهی الارب ). الغاش . الخادع . || الظالم . (المنجد).
غَابِرِينَفرهنگ واژگان قرآنجامانده ها - از بين رفتگان - درگذشتگان ( غابر کسي است که همراهانش بروند و او جا بماند )