غضب راندنلغتنامه دهخداغضب راندن . [ غ َ ض َ دَ ] (مص مرکب ) خشم گرفتن . غضب کردن . خشم آوردن . غضبناک شدن . رجوع به غضب شود.
غضبدیکشنری عربی به فارسیبراشفتگي , خشم , غضب , خشمگين کردن , غضبناک کردن , تشديد , ديوانگي , خشم زياد , عشق مفرط , غيظ , هيجان شديد وتند , درنده خويي , روح انتقام , اشوب , اضطراب , شدت
غضبفرهنگ مترادف و متضادبرآشفتگی، برافروختگی، تندمزاجی، تندی، تیزی، خشم، خشمگین، خشمناکی، سخط، عتاب، عصبانیت، غیظ، قهر، هیجان
خشم راندنلغتنامه دهخداخشم راندن . [ خ َ / خ ِ دَ ] (مص مرکب ) عصبانی شدن . غضب راندن . غیظ کردن : کامکاری کو چو خشم خویشتن راند بروم طوق زرین راکند در گردن قیصر درای . منوچهری .بحدی
غضبفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخشم گرفتن؛ خشم کردن بر کسی؛ خشمگینی؛ خشم. غضب راندن بر کسی: [قدیمی] خشم و تندی نشان دادن بر او. غضب کردن: (مصدر لازم) خشم گرفتن؛ خشمگین شدن.
نهیبلغتنامه دهخدانهیب . [ ن ِ / ن َ ] (اِ) ترس . بیم . (لغت فرس اسدی ) (یادداشت مؤلف ) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خوف . هراس . هول . (ناظم الاطباء). نهیو. (جهانگیر
بانگفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آواز.۲. فریاد. بانگ زدن: (مصدر لازم)۱. فریاد زدن.۲. آواز برآوردن.۳. خواندن یا راندن کسی از روی خشم و غضب. بانگ نماز: اذان.
بانگ زدنلغتنامه دهخدابانگ زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) فریاد کردن . فریاد زدن . بانگ برآوردن . آواز کردن کسی را از روی سختی و غضب . (ناظم الاطباء). صدا زدن و داد زدن . (فرهنگ نظام ).