غصبیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآنچه بهزور و خلاف رضای صاحبش تصرف شده؛ مغصوب؛ غصبشده: لباس غصبی، زمین غصبی.
قصبیلغتنامه دهخداقصبی . [ ق َ ص َ ] (اِخ ) عمران بن ابوعطاءواسطی ، مکنی به ابوحمزه . از محدثان است . وی از ابن عباس و ابن حنیفه و دیگران روایت دارد و از او ثوری و شعبه و هشیم و
قصبیلغتنامه دهخداقصبی . [ ق َ ص َ بی ی ] (ع اِ) یکی قَصَب ، و آن جامه های نازک و نرم کتانی است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قصب شود.
قصبیلغتنامه دهخداقصبی . [ق َ ص َ ] (اِخ ) محمدبن حنیفةبن ماهان واسطی ، مکنی به ابوحنیفه . از محدثان است . وی به بغداد سکونت کرد و در آنجا از عم خود احمدبن محمد و خالد سمتی و دیگ
غصبیةلغتنامه دهخداغصبیة. [ غ َ بی ی َ ] (ع اِمص ) آنچه به زور و اجبار درست شود. || اجبار. الزام . (دزی ج 2 ص 214).
غصبیةلغتنامه دهخداغصبیة. [ غ َ بی ی َ ] (ع اِمص ) آنچه به زور و اجبار درست شود. || اجبار. الزام . (دزی ج 2 ص 214).
تصرفشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ده، غصبی، اشغالی، مسخَر، تسخیرشده مصادرهشده متصرفه، متصرفی بدون مجوز، غیرقانونی
بدونمجوزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات جاز، عدوانی، تأیید نشده، غیر قانونی، غصبی، غصب شده، دزدی، مفروض، اشغالی، اشغالشده، بهزورتصرفشده، تصرفشده، متصرفه، متصرفی
غیرقانونیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات غیرقانونی، خلاف قانون، نامشروع، غصبی بیقاعده، نامنظم، بیرویه قدغن، حرام، ناحق منسوخ قابل اتهام